شهریوری که آبان ِ بودنت شد ..

آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

شهریوری که آبان ِ بودنت شد ..

حالا شما باور نکنید اما صبح که از درد چشمم از خواب بیدار شدم
 
یک لحظه حس روزهای نوروز به من دست داد ، انگار که دوباره بهار شده باشد
 
انگار که روزهای 7 یا 8 فروردین باشد ، نشسته بودم روی کاناپه و با چشمم بحث میکردم
 
که حالا این چه وقت بادکنکی شدن بود ! نشسته بودم و با خودم فکر میکردم بهتر است بلند شوم
 
و عروسکهایی که الگویشان را کشیده َم درست کنم !
 
نشسته بودم و با نیکول و مامان حرف میزدیم که بلاخره باید چه کرد برای این زندگی ..
 
به ساعت نگاه کردم ، 11:30 ! دقیقا وقت آمدن پست چی بود
 
فکر میکردم که الان باید 3 بار زنگ در را فشار دهد و برای محکم کاری چند بار با کلیدش به در ضربه بزند
 
و دقیقا 1 دقیقه بعد همه اینها + جیغ من و نیکول اتفاق افتاد
 
نیکول را دیگر نمیدانم چرا جیغ زد !! تا به خودم آمدم دیدم رفته است بسته را به جای من از پست چی گرفته
 
و امضا کرده و اگر دست به کار نشوم بسته را به جای من هم باز میکند*:|

من ، نیکول و مامان به جان بسته افتاده و هیچکس به حرف من که جیغ میزنم :
 
خودم ، خودمممممممممم گوش نمیدهد*:|

بسته باز شد و من جیغ ممتد میکشیدم ، اولش همه شان را از دست مامان و نیکول کشیدم
 
نمیدانم چرا درک نمیکردند که میخواستم اول خودم ! خودمممممم *>_<

از کدامش بگویم ؟ از غول جنگل با آن شنل قرمز رنگش و 4 شاخ روی سرش ؟
 
از بوس های مجازی که با طعم پرتقال برای هم تایپ میکردیم و حالا به یک پاکن پرتقالی تبدیل شده بودند؟
 
از صدف ها و شن و ماسه ها که بوی شمال را با خود آورده بودند تا شرق ؟ از بوی نآرنج ؟
 
از 3 کتابی که با دست نوشته هایی در کل صفحات کتاب پخش شده بودند
 
و مطمئنا موقع خواندنشان حواس آدم را پرت میکردند ؟
 
از تاریخ هایی که در گذشته حک شده اند و رازشان را هیچکس جز من و شین نمیداند ؟ از آلبوم پیانو ؟
 
آلبوم پیانویی که کائنات به شین داده تا برای من بفرستد و من از بینشان یکی را انتخاب کنم ؟
 
از کتاب دیگری که میخواهد به من موسیقی کلاسیک را آموزش دهد
 
و قول هایی که شین به من درباره موسیقی و نواختن پیانو میدهد ؟
 
از مگنت ماهی دریایی که آرزو میکردم کاش من آهنربایی بودم تا آن را به پیشانی َم وصل میکردم ؟
 
یا از بهترین کتاب دنیا که فقط برای من نوشته و تصویرگری شده است ؟
 
یا اصلا از چهار خانه َم بگویم که آمده است تا واقعیت پیدا کند ؟
 
اصلا از اشک هایم بگویم که درد چشمم را بیشتر میکرد ؟
 
من از کدامشان بگویم وقتی نمیتوانم حروف مناسب را از کیبورد کنار هم بچینم
 
تا شاید 1درصد از احساس واقعی مرا نشان دهند ؟

هی شین ! تو واقعا نامرد هستی ، تو لایق بدترین فحش ها هستی


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |